🌴خاطرات کربلا🌴 🛡 قسمت ششم (نگاهی به میدان نبرد)
🌴خاطرات کربلا🌴
🛡 قسمت ششم (نگاهی به میدان نبرد)
⚔ احتجاج هاى امام عليه السلام در برابر سپاه كوفه (ادامه)
📚 تذكرة الخواصّ هشام بن محمّد مى گويد حسين عليه السلام هنگامى كه پافشارى آنان را در كُشتن خود ديد، قرآنى را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد كتاب خدا و جدّم محمّد، پيامبر خدا ميان من و شما داور باشد. اى مردم چرا ريختن خون مرا حلال مى شِمُريد؟ آيا من پسر دختر پيامبرتان نيستم؟ آيا سخن جدّم در باره من و برادرم به شما نرسيده است كه فرمود اين دو سَرور جوانان بهشتى اند؟ اگر سخن مرا نمى پذيريد، از جابر و زيد بن اَرقَم و ابو سعيد خُدْرى بپرسيد. آيا جعفر طيّار عموى من نيست؟ شمر فرياد زد اكنون بر دوزخ در مى آيى حسين عليه السلام فرمود اللَّه اكبر جدّم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من خبر داد و فرمود: گويى سگى را مى بينم كه به خون خاندانم زبان مى زند جز اين گمان ندارم كه آن سگ تو هستى شمر گفت: من خدا را تنها به زبان عبادت كرده ام، اگر بدانم كه چه مى گويى
📚 تذكرة الخواصّ صفحه ۲۵۲
📗الملهوف یاران عمر بن سعد. بر مَركبهايشان سوار شدند. حسين عليه السلام بُرَير بن حُصَين را روانه كرد تا آنان را اندرز دهد امّا گوش ندادند، او به آنها يادآورى کرد؛ امّا سودى نبخشيد. حسين عليه السلام. بر اسبش سوار شد و از آنان خواست كه ساكت شوند. ساكت شدند. پس از حمد و ثناى الهى و ياد خدا آن گونه كه شايسته او بود و درود فرستادن بر محمّد و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان با گفتارى رسا چنين فرمود مرگ و اندوهتان باد اى جماعت با شيدايى ما را به فريادرسى خوانديد و ما به سرعت به فرياد تان رسيديم امّا شما شمشيرى را كه براى ما بود، به روىِ خود ما بركشيديد و آتشى را كه عليه دشمن مشترك ما و شما افروخته بوديم، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدست دشمنانتان عليه دوستانتان شديد، بى آن كه عدالت را ميان شما بگسترنَد و اميدى به آنها داشته باشيد اى واى بر شما ما را وا نهاديد، در حالى كه شمشيرها هنوز در نيام و ابتداىِ كار است و رأى به جنگ هنوز پا بر جا نگشته امّا شما همچون مَلَخان به سوى آن شتافته ايد و همچون پرواز پشه ها به سوى زرداب زخم و چرك همديگر را به آن فرا خوانده ايد. نابودى از آنِتان باد. اى بردگان امّت و بدترين دسته هاى آن به كنارِ افكنان قرآن و تحريفگرانِ سخنان و دار و دسته گنهكاران و پذيرندگان وسوسه شيطان و خاموش كنندگان سنّتها ى جاويدان آيا اينان را يارى مى دهيد و ما را وا مى نهيد؟ ارى به خدا سوگند خيانت ميان شما سابقه دارد. ريشه هايتان به آن در آميخته است و شاخه هايتان بر آنْ پيچيده است. شما پليدترين استخوانِ گلوگير براى بيننده و لقمه ى آماده غاصب گشته ايد.بى نَسَب فرزند بینَسَب
منظور عبيد اللَّه بن زياد است كه معاويه بر خلاف شريعت اسلام پدر او زياد را كه پدرش معلوم نبود، برادر خود و فرزند ابوسفيان خواند مرا ميان دو چيز قرار داده است شمشير و خوارى. خوارى از ما دور است و خداوند آن را براى ما نمى پذيرد و نيز پيامبرش و مؤمنان و دامن هايى پاك و پاكيزه و جان هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگى كريمانه مقدّم نمى دارند بدانيد كه من با اين خانواده و با وجود كمىِ نفرات و نبودِ ياور به سوى جنگ مى روم سپس فرمود بدانيد كه به خدا سوگند پس از آن جز به مقدار سوار شدن بر اسبى درنگ نمى كنيد تا آنكه شما را به سان سنگ آسيا بچرخاند و چون محور آسيا بى قرار سازد! عهدى است كه پدرم از جدّم براى من نقل كرده است شما با شريكانى كه قائليد كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد و بى آن كه پرده پوشى كنيد، كار مرا يكسره كنيد و به من مهلت ندهيد من بر خداوند پروردگار من و شما توكّل كرده ام، هيچ جنبنده اى نيست مگر آن كه زمامِ اختيارش به دست اوست. بى گمان پروردگار من بر راهى راست است
1⃣ سوره يونس آيه ۷۱
2⃣ سوره هود آيه ۵۶
خدايا ! باران آسمان را از ايشان باز دار و سالهاى قحطى مانند سالهاى يوسف عليه السلام را براى آنان پيش آور و غلام ثقيف را بر آنان مسلّط ساز تا جرعه هاى مرگ را بر آنان بچشانَد، كه آنان مرا تكذيب كردند و وا نهادند. تويى پروردگار ما و تنها بر تو توكّل مى كنيم و به سوى تو باز مى آييم و بازگشت آخرين به سوى توست
📚 پی نوشت ها
1⃣ الملهوف صفحه ۱۵۵
2⃣ الإحتجاج جلد ۲ صفحه ۹۷ حکمت ۱۶۷